دولت در خیابان، مردم در پیادهرو: "
HERO
از آغاز جنبش سبز مفهوم خیابان دوباره شخصیت سیاسی پیدا کرده است. نسل من با مفهوم خیابان بخوبی آشنا ست و ارزش آن را در انقلاب می شناسد. انقلاب 57 انقلابی بود که در خیابان اتفاق افتاد. اما در این سالهایی که از آن دوره می گذرد کمتر مطالعه ای در باره خیابان انجام شده است. کارهایی هم که انجام شد عمدتا بر دیوارهای خیابانهای انقلاب تکیه داشت که رسانه انقلاب بود.
نسل جدید اما با مفهوم تازه ای از
خیابان آشنا شده است. و البته با مفاهیم تازه ای در رسانه های جنبشی که در آن شرکت دارد.
نسل خیابان، نسل شهر
خیابان اکنون خود به رسانه تبدیل شده است. دیوارها آن نقش قدیم را وانهاده اند. یا آن را با دهها روش رسانه ای دیگر از اسکناس و وبلاگ تا فیسبوک شریک شده اند. خیابان مقام تازه ای پیدا کرده است. یکی از دلایل شاخص شدن مطالعه در باره خیابان هم احتمالا همین مقام تازه است و البته تحولاتی که در دانش نسل جدید پدید امده است که خیابان در پرتو آن به یک موضوع مطالعه تبدیل شده است. نسل من و نسل صاحب اتوریته در دوره من از خیابان چندان خبر نداشت. با کمی دستکاری بیشتر با بیابان آشنا بود و با کوه. انقلاب در کوه انجام می شد یا دست کم تمرین می شد. جنگل طنین انقلابی داشت. هم به سابقه میرزا کوچک خان و هم به لاحقه سیاهکل. کوه جای انقلابیون بود. همه ما کوه می رفتیم تا برای انقلاب آماده شویم. ترانه مشهور مرا ببوس از کوهستان سخن می گفت (که برفروزم آتش در کوهستانها) و قصه اش در فضایی غیرشهری تصویر می شد. چنانکه شعرهای انقلابی شاملو در هوای تازه اش چنین خصلتی دارد (بیابان را سراسر مه گرفته است سگان قریه خاموش اند). از نظر معناشناسی و ربط های مفاهیم با مساله انقلاب در واقع اندیشه انقلاب آمیخته با روستا/قریه بود. انقلاب مقدس انقلابی دهقانی بود یا حداکثر کارگری. هنوز انقلاب شهرنشینان نبود. با ترور و قهر انقلابی سر و کار داشت و جنگ مسلحانه که رهایی بخش پنداشته می شد. خیابان با شعر فروغ بود که وارد دنیای ما شد. شاعری که به تمام معنا شهری بود.
خیابان محل اعتراض شهرنشینان است. انقلاب هم دیگر نیست. جنبش است. جنبش خواست هایی دارد که آن را از روشهای شهریانه (مدنی) پی می گیرد. با قهر انقلابی بیگانه است. هنوز هستند کسانی که قهر انقلابی را تجویز می کنند. اما بیشتر از نوستالژی خود به یک انقلابی نسل قدیم یا پیش-از-شهری پرده بر می دارند.
من در این جستار با مطالعه منابع تصادفی از روایتهای اعتراضات روز 25 بهمن، که در گوگل خوان منعکس می شد، تلاش می کنم ببینم خیابان تا کجا در این روایتها نقش بازی می کند و معنای اجتماعی-جنبشی آن چیست. ارائه یک پایه مشترک برای توصیف معناشناختی خیابان که در تجربه میلیونها نفر نقش بازی می کند کار آسانی نیست. حتما دهها برش در این موضوع می توان زد. ایده اصلی من اما این است که جنبش یعنی بازپس گرفتن دوباره خیابان از دولتی که بر آن تسلط دارد و شهروندان را از اعتراض در آن باز می دارد. بعلاوه، پیاده رو در کنار خیابان اهمیتی پیدا کرده است که خاص ایران است. وضعیتی که از نگاه من توضیح دهنده رابطه دولت با ملت (یا نیمه معترض آن) است.
خیابان مکان اعتراض
اعتراض در خیابان اتفاق می افتد. در نسل من راهپیمایی های بزرگ بود که انقلاب را ساخت. درست برعکس آنچه انقلابیون فکر می کردند بدون نیاز به جنگ طولانی رهایی بخش. این خود خصیصه مهمی است که من تنها به این بخش از آن اکنون اشاره می کنم که به جنبش سبز هم مربوط است: رهبری طبقه متوسط شهری. چیزی که در آن دوره محاسبات و بهتر بگوییم دگم های انقلابیون را به هم زد امروز هم محاسبه و دگم های حاکمیت را به هم می زند.
در آغاز جنبش، راهپیمایی های بزرگی اتفاق افتاد که مهمترین آن راهپیمایی 25 خرداد بود. بعد از سالهای انقلاب این اولین بار بود که چنین جمعیتی به خیابان می آمد تا خواستی سیاسی را مطرح کند. در واقع جنبش با راهپیمایی شروع شد. با مردمی کردن خیابان.
اعتراض ها در ایران معمولا برای رسیدن به یک خیابان یا میدان اتفاق می افتد نه برای ماندن در آن میدان – بر خلاف تحریر در قاهره. مدل مسلط هم این است که اعتراض در خیابانهای مرکزی شهر صورت می گیرد. عامل «حرکت» در این اعتراض ها محوری است:
– مسیر پرمعنا و نمادین خیابان انقلاب تا خیابان و میدان آزادی، امروز در میدان انقلاب به بنبست رسیده بود. هزاران هزار مامور موتورسوار و باتوم به دست، میدان انقلاب اسلامی را اشغال کرده بودند تا از راهی شدن سیل جمعیت به سمت آزادی جلوگیری کنند./ کلمه
مردم می خواهند به خیابان بروند تا با دولت سخن بگویند. این همان خصلت رسانه ای خیابان است. اما همزمان دولت نیز برای خیابان اهمیت فوق العاده قائل است. خیابان از نظر دولت جای نظمی است که برقراری آن و مدیریت آن با دولت است. این نظم برای اداره امور به دلخواه دولت مهم است. اما مردم طور دیگری به خیابان نگاه می کنند. اعتبار خیابان به مردم است. خیابان را مردم خیابان می کنند. خیابان ولی عصر بدون مردم چه می تواند باشد؟ و چون این مردم اند که خیابان را جان می بخشند خیابان پر از خاطره است. خیابان با همین خاطره ها ست که می ماند و ماندگار می شود و وارد ادبیات و شعر و تاریخ می شود.
خاطره های مردم در نظام های دموکراتیک خاطره های دولت هم هست. این همان مدل مطلوب از رابطه دولت و ملت است. نوعی سازگاری و تفاهم و داشتن خاطرات مشترک بر اساس مکان های مشترک. اما وقتی نیست جدالی بین مردم و دولت پیدا می شود. دولت می خواهد در خاطره مردم تصرف کند. اگر بتواند آن را از خود کند. دولت حق ندارد خاطره ها را پاک کند یا بدزدد یا کم و زیاد کند. اما می کند. دولت خودکامه و خودمحور تلاش می کند از رنگ دلخواه مردم کم کند و بر رنگ خودخواه خویش بیفزاید. خیابان را پر از نمادها و تابلوها و پلاکاردها و آویزه های دیگر می کند تا سیطره او و گفتار او را به رخ بکشد. این که در راهپیمایی ها صورت رهبران به زیر کشیده می شود اعتراضی به زیاده خواهی و خودخواهی دولت است. دولتی که جای ملت نشسته است. خیابان را از خود کرده است.
اراده به تصرف خیابان
خیابان مکان اعتراض است. اما این اعتراض ها در تنش با دولتی که از حضور مردم هراسان است شهری و مدنی نمی ماند و ناچار، آن تنش پنهان آشکار می شود:
- در خیابان ولیعصر و خیابان رشت کنار دانشگاه هنر نیروهای لباس شخصی با مردم درگیر شدند و مردم با صورتهای خونین به شعارهای مرگ بر دیکتاتور سر می دهند./ کلمه
آنچه در ایران تازگی دارد این است که دولت با خشونت از خیابان دفاع می کند و مردم را به پیاده رو می راند. در یک نگاه نشانه شناختی پیاده رو حاشیه ای است بر متن خیابان. دولت متن است. مردم در حاشیه اند. مردمی که می خواهند دوباره به متن بیایند:
- آنچه امروز از خشونت و وحشیگری در خیابانها گذشت تازگی نداشت اما حالا که دوباره خیابان را تسخیر کردیم باید در مقابل این خشونت ساکت نمانیم./ میخک
دولت به خیابان به صورت استراتژیک می نگرد و امکانات برخورد منظم با اخلال کنندگان سلطه خود را هم دارد. هدف دولت زمینگیر کردن شما برای بازداشتن شما از تصرف حوزه ای است که او برای خود تعریف کرده است:
- این قدر پشت سر هم شلیک شد که دوستم یکهو نشست روی زمین سرش رو گرفت توی دستهاش. دیگه جلوی پاهامون رو نمیدیدیم. سرفه امون نمیداد. من مرگ رو جلوی چشمم دیدم. یک لحظه که دیگه نتونستم ادامه بدم و نشستم روی آسفالت خیابون و بالا آوردم، مرگ رو دیدم جلوی چشمم. نفسم در نمیاومد. یکهو از آسمون انگار نازل شد. حسابدار دفترمون. روزنامه آتیش زد. گرفت جلوی صورتمون. هوشیار شدم کمی. سیگار از جیبم در آوردم. کشون کشون رفتم سمت دیوار سر نواب. دیدم مردم ریختهان روی زمین. همه از حال رفته. یه عده گریه میکردن./ مریم
و اگر زمین گیر نشدی زمین کش می شوی:
- تو پیاده رو سرچاراه ولیعصر یکی رو رو زمین میکشوندن و میزدن. زنه داد میزد ولش کنین عوضیا./ نس (نسرین یا نسترن)
برخی معتقدند که مردم هم برای بازپس گیری خیابان باید استراتژی داشته باشند:
- جنبش سبز همچنان از کمبود استراتژیستهای خیابانی – یعنی کسانی که با دانش و تجربه ویژهشان بتوانند شرایط را تحلیل و برای هر موقعیتی راهکارهای شفاف عملی ارائه دهند- ضربه میخورد. / محمود فرجامی
اما می توان گفت مردم به گفتمان (مثلا عدم خشونت) نیاز دارند اما بجز یک استراتژی کلان که تصرف خیابان است به استراتژی دیگری نیاز ندارند چون شبکه و سازماندهی منسجم دولت را هم ندارند تا استراتژی معینی را اعمال کنند. در عمل ابتکارهای فردی و جسارت های حاضران در صحنه است که تعیین مسیر می کند. ابتکارهایی که در هزارتوی خیابانها جاری می شود و در میان صدها گروه کوچک و بزرگ پراکنده است. در واقع دولت بیهوده می کوشد خیابان را به مکان عرض اندام خود تبدیل کند. این نبردی است که پیشاپیش در آن شکست خورده است. هیچ دولتی به اندازه مردم یک کشور وسیع نیست. عملا مردم اند که بر خیابان مسلط اند. کافی است از این تسلط فراگیر خود استفاده کنند.
از یک نگاه دیگر، باید گفت دولت بر خیابانهای اصلی مسلط است و هر قدر خیابان باریکتر و فرعی تر و یکطرفه باشد تسلط اش بر آن شکسته می شود (خیابان نواب نسبت به خیابانهای هم تقاطع با آن مثلا هاشمی). در عمل هم حداکثر می تواند همین خیابانهای اصلی را پر کند یا در آن قدرت نمایی کند. کاری که مثلا در مقابله با اعتراضات اول اسفند کرد.
خیابان هر قدر کوچکتر خودمانی تر می شود. کوچه می شود. پیاده رو می شود. آرام است. محل تظاهرات هم نیست. محل فرار از درگیری است:
- چند بار در کوچه پس کوچه های ستارخان افرادی ازجلوی درخونه شون با مهربونی بهمون تعارف کردن بریم تو.. / زیتون
- مردم پیچیدند توی کوچههای فرعی اطراف. پسری که چشمهایش پر از اشک بود و معلوم بود کتک خورده، فریاد زد: «کسی سیگار داره؟ سرم ترکید.» دو تا دختر برگشتند سمت پسر و برایش سیگار روشن کردند./ عطا
- تو خیابان بهبودی ما پشت یه ماشینی تو یه کوچهی بنبست قایم شده بودیم، بعد یه خانومی از پشت آیفون گفت بیاین تو خطرناکه، ما هم رفتیم تو خونه.. خانومه با یه پارچ و لیوان منتظرمون بود و لبخند میزد و خسته نباشید میگفت و دستتون درد نکنه که اومدید بیرون و اینا. / جادی
حاشیه روی رندانه
خیابان در جنبش سبز قلعه ای است که باید تصرف کرد. قلعه ای که بر آن نگهبانان بسیار گماشته شده است. رفتن به خیابان آسان نیست. بنابرین مفهوم تازه ای روییده است که اعتراض در پیاده روها ست. در واقع، پیاده رو وسیعتر از خیابان شده است. جای خیابان را گرفته است. این یک مفهوم کلیدی در فهم سپهر سیاسی امروز در ایران است.
وقتی معانی سرراست با مانع روبرو شوند معناها عوض می شود. نقشها عوض می شود. کلمات همان معنایی را ندارند که پیشتر داشته اند. حامل معانی تازه ای می شوند. بنابرین وقتی خیابان به روی مردم بسته باشد پیاده رو نقش و معنای تازه ای پیاده می کند: جایی برای تظاهرات. بنابرین در ایران قدم زدن در پیاده رو می تواند به معنای مخالفت با حکومت باشد:
- به محل ِ تظاهرات که رسیدم کسی را ندیدم؛ فقط یک صف در پیاده رو تشکیل شده بود که امیدها را زنده نگه می داشت. / انگشت
- از وصال که پایین میرفتیم، بیشتر مردم تندتند میآمدند سمت بالا. معلوم بود آن پایین یک خبرهایی شده. پیادهرو در هر دو طرف پر آدم بود و همه هم میدانستند برای چه آمدهاند./ عطا
- جمعیت بسیار بسیار زیادی، تو پیاده رو به سمت انقلاب میرفتن، با سکوت. طوری که همه رو یاد ۲۵ خرداد میانداخت. / اردشیر
- تجمع مردم در خیابان انقلاب، حوالی نواب در پیادهروهای این خیابان به صورت فشرده مشاهده میشود، نیروهای انتظامی سعی در متفرق کردن شان دارد. / کلمه
- از فردوسی به سمت انقلاب دوتا پیاده رو پر پر بود از آدم.خیلی زیاد بودیم خیلی بیشتر از اونی که توقع می بود.توی خیابونای متصل هم یه عالمه آدم بودن که بهت لبخند می زدن./ سمیه
- با دوتا از بچه ها از قبل قرار گذاشته بودم. سه نفری راسته کتابفروشی ها را بالا و پایین می رفتیم. جمعیت خیلی زیاد بود. خیلی بیشتر از تصور ما. فکر نمی کردیم این همه آدم بیایند. توی چشم مردم نگاه می کردم. انگار با هر نگاهی که در هم گره می خورد قوت قلب آدم بیشتر می شد./ بانوی معترض به نقل از علی علیزاده
- کلا تو پیاده روها پر از مردم بود و جمعیت (با وجود اینهمه خشونت) خیلی امیدوار کننده بود. این دفعه حتی به مردمی که برای تجمع نیومده بودن و داشتن سوار اتوبوس میشدن هم رحم نمیکردن و همه رو میزدن. / بامدادی
به این ترتیب، راهپیمایی در خیابان به پیاده روی در پیاده روها تبدیل می شود. طنزی که در این موضوع هست واگوی بسیاری چیزها در رابطه ناموزون و ناهموار دولت-ملت است. اما وضعیت دقیقا همین است: پیاده رو حاشیه امن است. می توان در تظاهرات شرکت کرد بی آنکه از قالب شهروند رهگذر به صورت شهروند مجرم و ضدانقلاب در امده باشی. پیاده روی برای رفتن به خیابان معنای تازه ای از محافظه کاری ایرانی و در عین حال رندی ایرانی است. رندی به تعبیر دقیق حافظ یعنی: «مست است و در حق او کس این گمان ندارد». ایرانی پشت این سپر امنیت خود را حفظ می کند؛ «ما که کاری نکردیم اومدیم قدم بزنیم»:
- راه فراری نبود. پریدم کنار خیابان. یک سرباز نیروی انتظامی کنارم ایستاده بود. زنی چادری حدود شصت ساله بغلم کرد. سرم را روی شانه اش گذاشته بودم و از گوشه چشم گاردی ها را می دیدم که با باتوم هایشان به طرف مان می آیند. صدای زن از هر صدایی بلندتر به گوشم می رسید: «نترس دخترم. ما که کاری نکردیم. ما اومدیم راه بریم.»/ بانو
اما حکومت مراقب است. مراقب است تا مردم از حاشیه خود به خیابان عبور نکنند:
- همه باطوم دارند الان، و بی اغراق در مناطق اصلی – چهار راه ولیعصر تا انقلاب – تقریبا به تعداد راهپیمایان در امتداد پیاده روها هستند، از برادران بسیج و پلیس ضد شورش و نیروی انتظامی و لباس شخصی … ولی درود بر مردم که با همه اینها آمده اند، صدها هزار در پیاده روهای اطراف مناطق مذکور راه می روند، آرام و سبز ولی محکم و امیدوار !/ داریوش
- خشمم آمده بود روی خشم؛ از این که هیچ کار نمیتوانستیم بکنیم. فقط میتوانستیم مثل عابر معمولی توی پیادهرو راه برویم، از کنار ردیف سربازها که زیر نظرمان داشتند. حتی نمیگذاشتند بایستیم یک جا که بخواهیم جمع شویم و گروه شویم و کاری بکنیم. از این که سربازه به خودش جرئت میداد با لحن تحقیرآمیز با من صحبت کند و من حق اعتراض نداشتم./ چمدان
از نظر دولت، در خیابان امنیت نیست. لازم باشد هم به همه نشان می دهد که امنیت نیست! پیاده ها را چه به خیابان؟ پیاده ها باید راه بروند. خیابان برای کسانی است که سوارند.
اما در عملی کردن اعتراض چاره ای از گذر کردن به خیابان نیست. همین که تعداد کافی بود روحیه بالا می رود. دیگر پیادگان باکی از اینکه نشان دهند به تجمع می روند ندارند:
- مردم مخفی نمیکنن که دارن میرن تجمع. قیافهها و تیپا تابلو اه و شعار میدن و وی نشون میدن. / بهمن
پس پیاده رو تمرین است. گرم شدن است. یارگیری است. خیابان میدان بازی است. وقتی در پیاده رو گرم شدی خیابان را اشغال می کنی:
- طرفای نواب بودیم ، یواش یواش شلوغ شد ولی همه ساکت بودن … صدامو انداختم تو گلوم تا اونجا که تونستم عربده زدم ، شعار ندادم ، فقط عربده کشیدم … ملتو انگار برق گرف ، شروع کردن شعار دادن … می خندیدم ، جدی خوشحال بودم .. بزن بزن شروع شد. شروع کردیم سنگ پرت کردن ، نذاشتیم بخوریم بعد شروع کنیم. / میامی
و بعد دیگر مستقیم به دل خیابان می زنی:
- از سر حافظ تا چهاراه کالج بسته بود با موتوری اومدم. یارو می گفت امروز اکثر مسافراش دختر بودن. همه شونم می گفتن منو ببر وسط ماجرا! می گفت بخاطرشون دو بار باتوم خوردم! / محمد
حالا پیاده رو و امتدادهایش همگی وارد بازی می شوند و پل عابر پیاده هم می شود دیده بان:
- رفتم بالای پله های عابر و از آنجا سعی کردم در میان خیل جمعیت بچه ها را پیدا کنم./ بانو
حاشیه و متن
پیاده ها در حاشیه اند. خیابان متن است. مردم باید بتوانند به اختیار در پیاده رو یا در متن باشند. اما خیابان قرق است. حق ورود به خیابان با حکومت است و تنها برای کسانی که با حکومت اند این حق به رسمیت شناخته می شود. آنها جزو متن محسوب می شوند. اگر جزو متن باشی می توانی خیابان را به آسانی به پیاده رو یا مسجد و خانه و هر چه دلت خواست تبدیل کنی. زیرا مثل خود دولت فعال ما یشاء هستی:
- وسط خیابان انقلاب هفت هشت تا بسیجی داشتند نماز می خواندند. بهمن گفت نمازتان به کمرتان بخورد./ بانو
در میدان تحریر قاهره و در میدان لولو بحرین مردم میدان را به خانه تبدیل کردند. آنجا اصلا می خوابیدند. غذا می خوردند. این نشانه بازپس گرفتن عرصه عمومی از دولت است. در ایران هنوز این اتفاق نیفتاده است.
خیابان در ایران عرصه عموم نیست. حوزه اختصاصی و قانون دولت است. پیاده رو قانون مردم است. اینجا جای مردم است. آنجا جای دولت. دولت خیابان را با پلیس و نیروی ضدشورش پاسبانی می کند. حتی وقتی تقاطع باشد نیروی دولت هست:
- مسئله گذشتن از سر خیابان های فرعی بود. آنجا که گاردی ها و بسیجی ها ایستاده بودند. خطر حمله در چنین نقطه هایی از هر کجا بیشتر بود. هر خیابان را که رد می کردیم نفسی به راحتی می کشیدیم./ بانو
- گله به گله آتش روشن کردیم. گاردی ها سر چهارراه ایستاده بودند و جرات جلو آمدن نداشتند./ بانو
- سر چهار راه ولی عصر راهو بسته بودن. بعضیا چک و چونه می زدن بلکه راهو باز کنن./ سمیه
راه خیابان بسته است. پیاده روها آزاد است. و اختیارش دست مغازه دارها ست و خانه دارها. دولت را پلیس پاسبانی می کند. مردم را مردم:
- یه مغازه دار که با ما مثلا تو صف تاکسی ایستاده بود بردش تو مغازه گفت خواهر فکر کن مغازه خودته. / زیتون
- من و دو دوستم پریدیم توی یک کتابفروشی. مغازه دار بلافاصله کرکره را پایین کشید. حدود بیست نفری بودیم که به مغازه پناه آورده بودیم./ بانو
- یک دفعه حمله شدت گرفت فرار کردیم و از زیر کرکره های مغازه ای پریدیم تو. بستنی فروشی بود. پنج شش نفری بودیم. آب خوردیم و حرف زدیم. بستنی فروش گفت گاز که بیاد تو نمیشه تو مغازه نفس کشید. و از ماجراهای پارسال گفت./ بانو
- هنوز ده قدم نرفته بودیم که بسیجی ها و گاردی ها از سر خیابان حمله کردند. پا گذاشتیم به فرار این بار در خانه دیگری باز بود. پریدیم توی خانه. این دفعه صاحب خانه گفت کسی بالا نره. همه برن تو پارکینگ./ بانو
در نظام پیاده رو، هر کسی بخشی از پیاده رو را دارد که به آن مشرف است. دولت همه خیابان را دارد. اما پیاده رو دموکراتیک تر تقسیم شده است. رفتار مردم نیز با هم دموکراتیک است. انسانی است:
- زنی توی جوب افتاده بود و نمی توانست نفس بکشد. تند تند سیگار را در صورتش فوت می کردم. یک زن چادری از آنهایی که پوست سفیدی دارند و از شدت هیجان صورتشان سرخ سرخ می شود داشت تند تند سنگ جمع می کرد بهمن گفت خانم خسته نباشی. من گفتم دمتون گرم واقعا. گفت به امید آزادی./ بانو
- پشت سر هم گاز اشک آور می زدند. مردم تندتند سیگار روشن می کردند و توی صورت هم فوت می کردند./ بانو
اما دولت به حریم خودش هم قائل نیست. پیاده روها را هم می خواهد تصرف کند. آدمهای خودش را وارد پیاده رو می کند تا حاشیه را وقتی لازم است خفه کند. گویی چیزی جز دولت وجود ندارد:
- حدود ده بیست نفر بسیجی در جهت مخالف ما در پیاده رو شروع کردند به شعار دادن. ما همه سکوت بودیم. از ته حلق فریاد می زدند: « این همه لشکر آمده به عشق رهبر آمده» / بانو
لازم باشد تعریف حوزه پیاده رو و امکانات آن مثل تلفن عمومی را هم عوض می کند:
- نیروهای گارد شورش از تماس مردم با تلفن های عمومی نیز تا حد امکان در این مسیر خودداری می کنند و کسانی را که به طرف باجه های تلفن های عمومی می روند، مورد ضرب و شتم قرار می دهند./ کلمه
بودن در پیاده رو نجات از تهاجم دولت است. گاهی پیاده نمایی هم نجات بخش می شود و آن در جایی است که هنوز ادامه پیاده رو دانسته شود مثلا ایستگاه اتوبوس و صف تاکسی:
- یه گروه رعب و وحشت که متشکل بود از بیشتر از صد موتور دوترکه نشین که نفر پشتی اسلحه به دست ایستاده بود اومدن رد شدن. ما همه الکی یه صف تاکسی درست کردیم که مثلا منتظر تاکسی هستیم./ زیتون
ولی اگر دولت به پیاده روها حمله کند ادامه آنها نیز امن نیست:
- این دفعه حتی به مردمی که برای تجمع نیومده بودن و داشتن سوار اتوبوس میشدن هم رحم نمیکردن و همه رو میزدن./ بامدادی
پیاده رو و دنباله های آن سهل است، از نگاه تهاجمی دولت حتی خانه هم امن نیست وقتی امتداد خیابان و پیاده رو شده باشد:
- مدیر ساختمان به راهپله آمد. به همسایه که در را برای مردم باز کرده بود گفت اشکال ندارد مردم را پناه بدهی اما مراقب باش. در را قفل کن. گفت: سال ِ گذشته مردم را پناه دادیم. مامورها دیدند. به خانه ریختند. درها را شکستند. شیشهها و لامپها را شکستند. / علیرضا روشن
اما این نبرد فقط صورت ظاهر است. قدرت دولت در ظاهر باقی می ماند. زیرا وقتی دولت در خیابان ظاهر نباشد مردم همان مردم پیاده روها هستند:
- مردم توی ماشین هایشان نگاهمان می کردند. دستشان را گذاشته بودند روی بوق و تشویقمان می کردند. / بانو
- خانوم چهل و خوردهای ساله یه مرگ بر دیکتاتور مشتی گفت که همه همراهیش کردن … یکی از اون ور داد زد بگیرینش … اون زنه است … پالتوی شیری تنشه … اینو که گفت چند نفر حمله کردن این طرف … خانوم چهل و خورده ساله رو بین خودمون قایمش کردیم ولی این جوری که داشتن میاومدن، حتمن میگرفتنش … یهو در ماشین عروس باز شد … عروس روبان سفیدو از رو صورتش زد کنار … داد زد مامان مامان بیا ما اینجائیم … اولش یه کم جا خوردیم ولی فهمیدم منظورش چیه … با هزار زحمت خانوم چهل و خوردهای ساله رو از پشتمون رد کردیم رفت نشست تو ماشین عروس./ محمد
حتی وقتی خطر هست و مامور دولت هم هست:
- میدون فردوسی پر مامور و آدم و ماشین. تو اتوبوسا پر آدم. مردا میگفتن یا حسین. زنا میگفتن میرحسین. این اتوبوس میگفت الله اکبر. اون یکی جواب میداد. چهارراه ولیعصر پر پر مامور. / بهمن
در شرایط سخت و یا برای آدمهایی که پیاده رو را هم امن ندانند ناچار پشت بام امن ترین جا ست:
- اگه بخوای یواشکی عکس بگیری باید بیخیال تظاهرات بشی و بری یه گوشه قایم شی یا بری بالا پشت بوم. / زیتون
و اگر در پشت بام هم خطر دیده شدن باشد هیچ جا پشت پنجره نمی شود. اینجا جای کسانی است که برای رفتن به خیابان در تردید اند. یا اصلا در خطر اند. در بسیاری از ویدئوهایی که خیابانی پر از زد و خورد را نشان می دهد کسی که صحنه را ضبط کرده و پیام را منتقل می کند پشت پنجره ای موضع گرفته است یا روی بالکنی پشت بامی. دولت همه جا زیر چشم مردم است. بخواهد یا نخواهد.
گاهی هم حضور در خانه و خیابان نشانه نوعی تقسیم کار است:
- مردم سرشان را از خانه هایشان بیرون آورده بودند و نگاه می کردند. داد زدیم روزنامه کاغذ بندازید پایین. انداختند و آتشهای ما شعله ور تر شد. / بانو
مفهوم «مردم در پیاده رو» معنای تام و تمام سیاست در ایران است. مردم هستند که در حاشیه باشند. قدرت حقیقی نیستند. زینتی اند. وقتی می خواهی باید به صحنه بیایند. وقتی تو نخواهی به صحنه آمدند باید سرکوب شوند. به حاشیه ای رانده شوند که جای آنها ست. اکنون نزاع بزرگ بین درآمدن از این حاشیه است با قدرتی که به جای مردم در متن مستقر شده است. داستان جنبش سبز داستان اعتراض به حاشیه دیدن مردم و خود-متن-بینی دولت است. اعتراض ها بخوبی نشان می دهد که سیاست ایرانی اکنون در پیاده رو اصلاح شده است. باید خیابان را هم اصلاح کرد. انسانی کرد. دموکراتیک کرد. پیاده رو ادامه مردم است. مردمی که اگر در حاشیه باشند هم می خواهند اطمینان داشته باشند که متن هم از آنها ست.
————————————
* این نوشته را مخلوق دوست نادیده و نویسنده وبلاگی به همین نام خواند و نظراتش به اصلاح آن کمک کرد. مخلوق یکی از بهترین راویان پیگیر تظاهرات سبزها در دو سال گذشته بوده است. در میان متن های مختلفی که در نوشتن این جستار از آن بهره برده ام متنی که با نام «سیاست قدم زدن زنانه در خیابان» در دست داشتم بیشتر از همه مورد ارجاع قرار گرفت و از نویسنده ناشناس اش (بانو) و علی علیزاده که آن را همخوان کرده بود، سپاسگزارم. این جستار را به همه راویان و شاهدان عینی تظاهرات 25 بهمن تقدیم می کنم که تاریخ یک روز مهم از جنبش سبز را ثبت کردند.
"نسل جدید اما با مفهوم تازه ای از
خیابان آشنا شده است. و البته با مفاهیم تازه ای در رسانه های جنبشی که در آن شرکت دارد.
نسل خیابان، نسل شهر
خیابان اکنون خود به رسانه تبدیل شده است. دیوارها آن نقش قدیم را وانهاده اند. یا آن را با دهها روش رسانه ای دیگر از اسکناس و وبلاگ تا فیسبوک شریک شده اند. خیابان مقام تازه ای پیدا کرده است. یکی از دلایل شاخص شدن مطالعه در باره خیابان هم احتمالا همین مقام تازه است و البته تحولاتی که در دانش نسل جدید پدید امده است که خیابان در پرتو آن به یک موضوع مطالعه تبدیل شده است. نسل من و نسل صاحب اتوریته در دوره من از خیابان چندان خبر نداشت. با کمی دستکاری بیشتر با بیابان آشنا بود و با کوه. انقلاب در کوه انجام می شد یا دست کم تمرین می شد. جنگل طنین انقلابی داشت. هم به سابقه میرزا کوچک خان و هم به لاحقه سیاهکل. کوه جای انقلابیون بود. همه ما کوه می رفتیم تا برای انقلاب آماده شویم. ترانه مشهور مرا ببوس از کوهستان سخن می گفت (که برفروزم آتش در کوهستانها) و قصه اش در فضایی غیرشهری تصویر می شد. چنانکه شعرهای انقلابی شاملو در هوای تازه اش چنین خصلتی دارد (بیابان را سراسر مه گرفته است سگان قریه خاموش اند). از نظر معناشناسی و ربط های مفاهیم با مساله انقلاب در واقع اندیشه انقلاب آمیخته با روستا/قریه بود. انقلاب مقدس انقلابی دهقانی بود یا حداکثر کارگری. هنوز انقلاب شهرنشینان نبود. با ترور و قهر انقلابی سر و کار داشت و جنگ مسلحانه که رهایی بخش پنداشته می شد. خیابان با شعر فروغ بود که وارد دنیای ما شد. شاعری که به تمام معنا شهری بود.
خیابان محل اعتراض شهرنشینان است. انقلاب هم دیگر نیست. جنبش است. جنبش خواست هایی دارد که آن را از روشهای شهریانه (مدنی) پی می گیرد. با قهر انقلابی بیگانه است. هنوز هستند کسانی که قهر انقلابی را تجویز می کنند. اما بیشتر از نوستالژی خود به یک انقلابی نسل قدیم یا پیش-از-شهری پرده بر می دارند.
من در این جستار با مطالعه منابع تصادفی از روایتهای اعتراضات روز 25 بهمن، که در گوگل خوان منعکس می شد، تلاش می کنم ببینم خیابان تا کجا در این روایتها نقش بازی می کند و معنای اجتماعی-جنبشی آن چیست. ارائه یک پایه مشترک برای توصیف معناشناختی خیابان که در تجربه میلیونها نفر نقش بازی می کند کار آسانی نیست. حتما دهها برش در این موضوع می توان زد. ایده اصلی من اما این است که جنبش یعنی بازپس گرفتن دوباره خیابان از دولتی که بر آن تسلط دارد و شهروندان را از اعتراض در آن باز می دارد. بعلاوه، پیاده رو در کنار خیابان اهمیتی پیدا کرده است که خاص ایران است. وضعیتی که از نگاه من توضیح دهنده رابطه دولت با ملت (یا نیمه معترض آن) است.
خیابان مکان اعتراض
اعتراض در خیابان اتفاق می افتد. در نسل من راهپیمایی های بزرگ بود که انقلاب را ساخت. درست برعکس آنچه انقلابیون فکر می کردند بدون نیاز به جنگ طولانی رهایی بخش. این خود خصیصه مهمی است که من تنها به این بخش از آن اکنون اشاره می کنم که به جنبش سبز هم مربوط است: رهبری طبقه متوسط شهری. چیزی که در آن دوره محاسبات و بهتر بگوییم دگم های انقلابیون را به هم زد امروز هم محاسبه و دگم های حاکمیت را به هم می زند.
مفهوم «مردم در پیاده رو» معنای تام و تمام سیاست در ایران است. مردم هستند که در حاشیه باشند. قدرت حقیقی نیستند. زینتی اند. وقتی می خواهی باید به صحنه بیایند. وقتی تو نخواهی به صحنه آمدند باید سرکوب شوند. به حاشیه ای رانده شوند که جای آنها ست. اکنون نزاع بزرگ بین درآمدن از این حاشیه است با قدرتی که به جای مردم در متن مستقر شده است. داستان جنبش سبز داستان اعتراض به حاشیه دیدن مردم و خود-متن-بینی دولت است
در آغاز جنبش، راهپیمایی های بزرگی اتفاق افتاد که مهمترین آن راهپیمایی 25 خرداد بود. بعد از سالهای انقلاب این اولین بار بود که چنین جمعیتی به خیابان می آمد تا خواستی سیاسی را مطرح کند. در واقع جنبش با راهپیمایی شروع شد. با مردمی کردن خیابان.
اعتراض ها در ایران معمولا برای رسیدن به یک خیابان یا میدان اتفاق می افتد نه برای ماندن در آن میدان – بر خلاف تحریر در قاهره. مدل مسلط هم این است که اعتراض در خیابانهای مرکزی شهر صورت می گیرد. عامل «حرکت» در این اعتراض ها محوری است:
– مسیر پرمعنا و نمادین خیابان انقلاب تا خیابان و میدان آزادی، امروز در میدان انقلاب به بنبست رسیده بود. هزاران هزار مامور موتورسوار و باتوم به دست، میدان انقلاب اسلامی را اشغال کرده بودند تا از راهی شدن سیل جمعیت به سمت آزادی جلوگیری کنند./ کلمه
مردم می خواهند به خیابان بروند تا با دولت سخن بگویند. این همان خصلت رسانه ای خیابان است. اما همزمان دولت نیز برای خیابان اهمیت فوق العاده قائل است. خیابان از نظر دولت جای نظمی است که برقراری آن و مدیریت آن با دولت است. این نظم برای اداره امور به دلخواه دولت مهم است. اما مردم طور دیگری به خیابان نگاه می کنند. اعتبار خیابان به مردم است. خیابان را مردم خیابان می کنند. خیابان ولی عصر بدون مردم چه می تواند باشد؟ و چون این مردم اند که خیابان را جان می بخشند خیابان پر از خاطره است. خیابان با همین خاطره ها ست که می ماند و ماندگار می شود و وارد ادبیات و شعر و تاریخ می شود.
خاطره های مردم در نظام های دموکراتیک خاطره های دولت هم هست. این همان مدل مطلوب از رابطه دولت و ملت است. نوعی سازگاری و تفاهم و داشتن خاطرات مشترک بر اساس مکان های مشترک. اما وقتی نیست جدالی بین مردم و دولت پیدا می شود. دولت می خواهد در خاطره مردم تصرف کند. اگر بتواند آن را از خود کند. دولت حق ندارد خاطره ها را پاک کند یا بدزدد یا کم و زیاد کند. اما می کند. دولت خودکامه و خودمحور تلاش می کند از رنگ دلخواه مردم کم کند و بر رنگ خودخواه خویش بیفزاید. خیابان را پر از نمادها و تابلوها و پلاکاردها و آویزه های دیگر می کند تا سیطره او و گفتار او را به رخ بکشد. این که در راهپیمایی ها صورت رهبران به زیر کشیده می شود اعتراضی به زیاده خواهی و خودخواهی دولت است. دولتی که جای ملت نشسته است. خیابان را از خود کرده است.
اراده به تصرف خیابان
خیابان مکان اعتراض است. اما این اعتراض ها در تنش با دولتی که از حضور مردم هراسان است شهری و مدنی نمی ماند و ناچار، آن تنش پنهان آشکار می شود:
- در خیابان ولیعصر و خیابان رشت کنار دانشگاه هنر نیروهای لباس شخصی با مردم درگیر شدند و مردم با صورتهای خونین به شعارهای مرگ بر دیکتاتور سر می دهند./ کلمه
آنچه در ایران تازگی دارد این است که دولت با خشونت از خیابان دفاع می کند و مردم را به پیاده رو می راند. در یک نگاه نشانه شناختی پیاده رو حاشیه ای است بر متن خیابان. دولت متن است. مردم در حاشیه اند. مردمی که می خواهند دوباره به متن بیایند:
- آنچه امروز از خشونت و وحشیگری در خیابانها گذشت تازگی نداشت اما حالا که دوباره خیابان را تسخیر کردیم باید در مقابل این خشونت ساکت نمانیم./ میخک
دولت به خیابان به صورت استراتژیک می نگرد و امکانات برخورد منظم با اخلال کنندگان سلطه خود را هم دارد. هدف دولت زمینگیر کردن شما برای بازداشتن شما از تصرف حوزه ای است که او برای خود تعریف کرده است:
- این قدر پشت سر هم شلیک شد که دوستم یکهو نشست روی زمین سرش رو گرفت توی دستهاش. دیگه جلوی پاهامون رو نمیدیدیم. سرفه امون نمیداد. من مرگ رو جلوی چشمم دیدم. یک لحظه که دیگه نتونستم ادامه بدم و نشستم روی آسفالت خیابون و بالا آوردم، مرگ رو دیدم جلوی چشمم. نفسم در نمیاومد. یکهو از آسمون انگار نازل شد. حسابدار دفترمون. روزنامه آتیش زد. گرفت جلوی صورتمون. هوشیار شدم کمی. سیگار از جیبم در آوردم. کشون کشون رفتم سمت دیوار سر نواب. دیدم مردم ریختهان روی زمین. همه از حال رفته. یه عده گریه میکردن./ مریم
و اگر زمین گیر نشدی زمین کش می شوی:
- تو پیاده رو سرچاراه ولیعصر یکی رو رو زمین میکشوندن و میزدن. زنه داد میزد ولش کنین عوضیا./ نس (نسرین یا نسترن)
برخی معتقدند که مردم هم برای بازپس گیری خیابان باید استراتژی داشته باشند:
- جنبش سبز همچنان از کمبود استراتژیستهای خیابانی – یعنی کسانی که با دانش و تجربه ویژهشان بتوانند شرایط را تحلیل و برای هر موقعیتی راهکارهای شفاف عملی ارائه دهند- ضربه میخورد. / محمود فرجامی
اما می توان گفت مردم به گفتمان (مثلا عدم خشونت) نیاز دارند اما بجز یک استراتژی کلان که تصرف خیابان است به استراتژی دیگری نیاز ندارند چون شبکه و سازماندهی منسجم دولت را هم ندارند تا استراتژی معینی را اعمال کنند. در عمل ابتکارهای فردی و جسارت های حاضران در صحنه است که تعیین مسیر می کند. ابتکارهایی که در هزارتوی خیابانها جاری می شود و در میان صدها گروه کوچک و بزرگ پراکنده است. در واقع دولت بیهوده می کوشد خیابان را به مکان عرض اندام خود تبدیل کند. این نبردی است که پیشاپیش در آن شکست خورده است. هیچ دولتی به اندازه مردم یک کشور وسیع نیست. عملا مردم اند که بر خیابان مسلط اند. کافی است از این تسلط فراگیر خود استفاده کنند.
از یک نگاه دیگر، باید گفت دولت بر خیابانهای اصلی مسلط است و هر قدر خیابان باریکتر و فرعی تر و یکطرفه باشد تسلط اش بر آن شکسته می شود (خیابان نواب نسبت به خیابانهای هم تقاطع با آن مثلا هاشمی). در عمل هم حداکثر می تواند همین خیابانهای اصلی را پر کند یا در آن قدرت نمایی کند. کاری که مثلا در مقابله با اعتراضات اول اسفند کرد.
خیابان هر قدر کوچکتر خودمانی تر می شود. کوچه می شود. پیاده رو می شود. آرام است. محل تظاهرات هم نیست. محل فرار از درگیری است:
- چند بار در کوچه پس کوچه های ستارخان افرادی ازجلوی درخونه شون با مهربونی بهمون تعارف کردن بریم تو.. / زیتون
- مردم پیچیدند توی کوچههای فرعی اطراف. پسری که چشمهایش پر از اشک بود و معلوم بود کتک خورده، فریاد زد: «کسی سیگار داره؟ سرم ترکید.» دو تا دختر برگشتند سمت پسر و برایش سیگار روشن کردند./ عطا
- تو خیابان بهبودی ما پشت یه ماشینی تو یه کوچهی بنبست قایم شده بودیم، بعد یه خانومی از پشت آیفون گفت بیاین تو خطرناکه، ما هم رفتیم تو خونه.. خانومه با یه پارچ و لیوان منتظرمون بود و لبخند میزد و خسته نباشید میگفت و دستتون درد نکنه که اومدید بیرون و اینا. / جادی
حاشیه روی رندانه
خیابان در جنبش سبز قلعه ای است که باید تصرف کرد. قلعه ای که بر آن نگهبانان بسیار گماشته شده است. رفتن به خیابان آسان نیست. بنابرین مفهوم تازه ای روییده است که اعتراض در پیاده روها ست. در واقع، پیاده رو وسیعتر از خیابان شده است. جای خیابان را گرفته است. این یک مفهوم کلیدی در فهم سپهر سیاسی امروز در ایران است.
وقتی معانی سرراست با مانع روبرو شوند معناها عوض می شود. نقشها عوض می شود. کلمات همان معنایی را ندارند که پیشتر داشته اند. حامل معانی تازه ای می شوند. بنابرین وقتی خیابان به روی مردم بسته باشد پیاده رو نقش و معنای تازه ای پیاده می کند: جایی برای تظاهرات. بنابرین در ایران قدم زدن در پیاده رو می تواند به معنای مخالفت با حکومت باشد:
- به محل ِ تظاهرات که رسیدم کسی را ندیدم؛ فقط یک صف در پیاده رو تشکیل شده بود که امیدها را زنده نگه می داشت. / انگشت
- از وصال که پایین میرفتیم، بیشتر مردم تندتند میآمدند سمت بالا. معلوم بود آن پایین یک خبرهایی شده. پیادهرو در هر دو طرف پر آدم بود و همه هم میدانستند برای چه آمدهاند./ عطا
- جمعیت بسیار بسیار زیادی، تو پیاده رو به سمت انقلاب میرفتن، با سکوت. طوری که همه رو یاد ۲۵ خرداد میانداخت. / اردشیر
- تجمع مردم در خیابان انقلاب، حوالی نواب در پیادهروهای این خیابان به صورت فشرده مشاهده میشود، نیروهای انتظامی سعی در متفرق کردن شان دارد. / کلمه
- از فردوسی به سمت انقلاب دوتا پیاده رو پر پر بود از آدم.خیلی زیاد بودیم خیلی بیشتر از اونی که توقع می بود.توی خیابونای متصل هم یه عالمه آدم بودن که بهت لبخند می زدن./ سمیه
- با دوتا از بچه ها از قبل قرار گذاشته بودم. سه نفری راسته کتابفروشی ها را بالا و پایین می رفتیم. جمعیت خیلی زیاد بود. خیلی بیشتر از تصور ما. فکر نمی کردیم این همه آدم بیایند. توی چشم مردم نگاه می کردم. انگار با هر نگاهی که در هم گره می خورد قوت قلب آدم بیشتر می شد./ بانوی معترض به نقل از علی علیزاده
- کلا تو پیاده روها پر از مردم بود و جمعیت (با وجود اینهمه خشونت) خیلی امیدوار کننده بود. این دفعه حتی به مردمی که برای تجمع نیومده بودن و داشتن سوار اتوبوس میشدن هم رحم نمیکردن و همه رو میزدن. / بامدادی
به این ترتیب، راهپیمایی در خیابان به پیاده روی در پیاده روها تبدیل می شود. طنزی که در این موضوع هست واگوی بسیاری چیزها در رابطه ناموزون و ناهموار دولت-ملت است. اما وضعیت دقیقا همین است: پیاده رو حاشیه امن است. می توان در تظاهرات شرکت کرد بی آنکه از قالب شهروند رهگذر به صورت شهروند مجرم و ضدانقلاب در امده باشی. پیاده روی برای رفتن به خیابان معنای تازه ای از محافظه کاری ایرانی و در عین حال رندی ایرانی است. رندی به تعبیر دقیق حافظ یعنی: «مست است و در حق او کس این گمان ندارد». ایرانی پشت این سپر امنیت خود را حفظ می کند؛ «ما که کاری نکردیم اومدیم قدم بزنیم»:
- راه فراری نبود. پریدم کنار خیابان. یک سرباز نیروی انتظامی کنارم ایستاده بود. زنی چادری حدود شصت ساله بغلم کرد. سرم را روی شانه اش گذاشته بودم و از گوشه چشم گاردی ها را می دیدم که با باتوم هایشان به طرف مان می آیند. صدای زن از هر صدایی بلندتر به گوشم می رسید: «نترس دخترم. ما که کاری نکردیم. ما اومدیم راه بریم.»/ بانو
اما حکومت مراقب است. مراقب است تا مردم از حاشیه خود به خیابان عبور نکنند:
- همه باطوم دارند الان، و بی اغراق در مناطق اصلی – چهار راه ولیعصر تا انقلاب – تقریبا به تعداد راهپیمایان در امتداد پیاده روها هستند، از برادران بسیج و پلیس ضد شورش و نیروی انتظامی و لباس شخصی … ولی درود بر مردم که با همه اینها آمده اند، صدها هزار در پیاده روهای اطراف مناطق مذکور راه می روند، آرام و سبز ولی محکم و امیدوار !/ داریوش
- خشمم آمده بود روی خشم؛ از این که هیچ کار نمیتوانستیم بکنیم. فقط میتوانستیم مثل عابر معمولی توی پیادهرو راه برویم، از کنار ردیف سربازها که زیر نظرمان داشتند. حتی نمیگذاشتند بایستیم یک جا که بخواهیم جمع شویم و گروه شویم و کاری بکنیم. از این که سربازه به خودش جرئت میداد با لحن تحقیرآمیز با من صحبت کند و من حق اعتراض نداشتم./ چمدان
از نظر دولت، در خیابان امنیت نیست. لازم باشد هم به همه نشان می دهد که امنیت نیست! پیاده ها را چه به خیابان؟ پیاده ها باید راه بروند. خیابان برای کسانی است که سوارند.
اما در عملی کردن اعتراض چاره ای از گذر کردن به خیابان نیست. همین که تعداد کافی بود روحیه بالا می رود. دیگر پیادگان باکی از اینکه نشان دهند به تجمع می روند ندارند:
- مردم مخفی نمیکنن که دارن میرن تجمع. قیافهها و تیپا تابلو اه و شعار میدن و وی نشون میدن. / بهمن
پس پیاده رو تمرین است. گرم شدن است. یارگیری است. خیابان میدان بازی است. وقتی در پیاده رو گرم شدی خیابان را اشغال می کنی:
- طرفای نواب بودیم ، یواش یواش شلوغ شد ولی همه ساکت بودن … صدامو انداختم تو گلوم تا اونجا که تونستم عربده زدم ، شعار ندادم ، فقط عربده کشیدم … ملتو انگار برق گرف ، شروع کردن شعار دادن … می خندیدم ، جدی خوشحال بودم .. بزن بزن شروع شد. شروع کردیم سنگ پرت کردن ، نذاشتیم بخوریم بعد شروع کنیم. / میامی
و بعد دیگر مستقیم به دل خیابان می زنی:
- از سر حافظ تا چهاراه کالج بسته بود با موتوری اومدم. یارو می گفت امروز اکثر مسافراش دختر بودن. همه شونم می گفتن منو ببر وسط ماجرا! می گفت بخاطرشون دو بار باتوم خوردم! / محمد
حالا پیاده رو و امتدادهایش همگی وارد بازی می شوند و پل عابر پیاده هم می شود دیده بان:
- رفتم بالای پله های عابر و از آنجا سعی کردم در میان خیل جمعیت بچه ها را پیدا کنم./ بانو
حاشیه و متن
پیاده ها در حاشیه اند. خیابان متن است. مردم باید بتوانند به اختیار در پیاده رو یا در متن باشند. اما خیابان قرق است. حق ورود به خیابان با حکومت است و تنها برای کسانی که با حکومت اند این حق به رسمیت شناخته می شود. آنها جزو متن محسوب می شوند. اگر جزو متن باشی می توانی خیابان را به آسانی به پیاده رو یا مسجد و خانه و هر چه دلت خواست تبدیل کنی. زیرا مثل خود دولت فعال ما یشاء هستی:
- وسط خیابان انقلاب هفت هشت تا بسیجی داشتند نماز می خواندند. بهمن گفت نمازتان به کمرتان بخورد./ بانو
در میدان تحریر قاهره و در میدان لولو بحرین مردم میدان را به خانه تبدیل کردند. آنجا اصلا می خوابیدند. غذا می خوردند. این نشانه بازپس گرفتن عرصه عمومی از دولت است. در ایران هنوز این اتفاق نیفتاده است.
خیابان در ایران عرصه عموم نیست. حوزه اختصاصی و قانون دولت است. پیاده رو قانون مردم است. اینجا جای مردم است. آنجا جای دولت. دولت خیابان را با پلیس و نیروی ضدشورش پاسبانی می کند. حتی وقتی تقاطع باشد نیروی دولت هست:
- مسئله گذشتن از سر خیابان های فرعی بود. آنجا که گاردی ها و بسیجی ها ایستاده بودند. خطر حمله در چنین نقطه هایی از هر کجا بیشتر بود. هر خیابان را که رد می کردیم نفسی به راحتی می کشیدیم./ بانو
- گله به گله آتش روشن کردیم. گاردی ها سر چهارراه ایستاده بودند و جرات جلو آمدن نداشتند./ بانو
- سر چهار راه ولی عصر راهو بسته بودن. بعضیا چک و چونه می زدن بلکه راهو باز کنن./ سمیه
راه خیابان بسته است. پیاده روها آزاد است. و اختیارش دست مغازه دارها ست و خانه دارها. دولت را پلیس پاسبانی می کند. مردم را مردم:
- یه مغازه دار که با ما مثلا تو صف تاکسی ایستاده بود بردش تو مغازه گفت خواهر فکر کن مغازه خودته. / زیتون
- من و دو دوستم پریدیم توی یک کتابفروشی. مغازه دار بلافاصله کرکره را پایین کشید. حدود بیست نفری بودیم که به مغازه پناه آورده بودیم./ بانو
- یک دفعه حمله شدت گرفت فرار کردیم و از زیر کرکره های مغازه ای پریدیم تو. بستنی فروشی بود. پنج شش نفری بودیم. آب خوردیم و حرف زدیم. بستنی فروش گفت گاز که بیاد تو نمیشه تو مغازه نفس کشید. و از ماجراهای پارسال گفت./ بانو
- هنوز ده قدم نرفته بودیم که بسیجی ها و گاردی ها از سر خیابان حمله کردند. پا گذاشتیم به فرار این بار در خانه دیگری باز بود. پریدیم توی خانه. این دفعه صاحب خانه گفت کسی بالا نره. همه برن تو پارکینگ./ بانو
در نظام پیاده رو، هر کسی بخشی از پیاده رو را دارد که به آن مشرف است. دولت همه خیابان را دارد. اما پیاده رو دموکراتیک تر تقسیم شده است. رفتار مردم نیز با هم دموکراتیک است. انسانی است:
- زنی توی جوب افتاده بود و نمی توانست نفس بکشد. تند تند سیگار را در صورتش فوت می کردم. یک زن چادری از آنهایی که پوست سفیدی دارند و از شدت هیجان صورتشان سرخ سرخ می شود داشت تند تند سنگ جمع می کرد بهمن گفت خانم خسته نباشی. من گفتم دمتون گرم واقعا. گفت به امید آزادی./ بانو
- پشت سر هم گاز اشک آور می زدند. مردم تندتند سیگار روشن می کردند و توی صورت هم فوت می کردند./ بانو
اما دولت به حریم خودش هم قائل نیست. پیاده روها را هم می خواهد تصرف کند. آدمهای خودش را وارد پیاده رو می کند تا حاشیه را وقتی لازم است خفه کند. گویی چیزی جز دولت وجود ندارد:
- حدود ده بیست نفر بسیجی در جهت مخالف ما در پیاده رو شروع کردند به شعار دادن. ما همه سکوت بودیم. از ته حلق فریاد می زدند: « این همه لشکر آمده به عشق رهبر آمده» / بانو
لازم باشد تعریف حوزه پیاده رو و امکانات آن مثل تلفن عمومی را هم عوض می کند:
- نیروهای گارد شورش از تماس مردم با تلفن های عمومی نیز تا حد امکان در این مسیر خودداری می کنند و کسانی را که به طرف باجه های تلفن های عمومی می روند، مورد ضرب و شتم قرار می دهند./ کلمه
بودن در پیاده رو نجات از تهاجم دولت است. گاهی پیاده نمایی هم نجات بخش می شود و آن در جایی است که هنوز ادامه پیاده رو دانسته شود مثلا ایستگاه اتوبوس و صف تاکسی:
- یه گروه رعب و وحشت که متشکل بود از بیشتر از صد موتور دوترکه نشین که نفر پشتی اسلحه به دست ایستاده بود اومدن رد شدن. ما همه الکی یه صف تاکسی درست کردیم که مثلا منتظر تاکسی هستیم./ زیتون
ولی اگر دولت به پیاده روها حمله کند ادامه آنها نیز امن نیست:
- این دفعه حتی به مردمی که برای تجمع نیومده بودن و داشتن سوار اتوبوس میشدن هم رحم نمیکردن و همه رو میزدن./ بامدادی
پیاده رو و دنباله های آن سهل است، از نگاه تهاجمی دولت حتی خانه هم امن نیست وقتی امتداد خیابان و پیاده رو شده باشد:
- مدیر ساختمان به راهپله آمد. به همسایه که در را برای مردم باز کرده بود گفت اشکال ندارد مردم را پناه بدهی اما مراقب باش. در را قفل کن. گفت: سال ِ گذشته مردم را پناه دادیم. مامورها دیدند. به خانه ریختند. درها را شکستند. شیشهها و لامپها را شکستند. / علیرضا روشن
اما این نبرد فقط صورت ظاهر است. قدرت دولت در ظاهر باقی می ماند. زیرا وقتی دولت در خیابان ظاهر نباشد مردم همان مردم پیاده روها هستند:
- مردم توی ماشین هایشان نگاهمان می کردند. دستشان را گذاشته بودند روی بوق و تشویقمان می کردند. / بانو
- خانوم چهل و خوردهای ساله یه مرگ بر دیکتاتور مشتی گفت که همه همراهیش کردن … یکی از اون ور داد زد بگیرینش … اون زنه است … پالتوی شیری تنشه … اینو که گفت چند نفر حمله کردن این طرف … خانوم چهل و خورده ساله رو بین خودمون قایمش کردیم ولی این جوری که داشتن میاومدن، حتمن میگرفتنش … یهو در ماشین عروس باز شد … عروس روبان سفیدو از رو صورتش زد کنار … داد زد مامان مامان بیا ما اینجائیم … اولش یه کم جا خوردیم ولی فهمیدم منظورش چیه … با هزار زحمت خانوم چهل و خوردهای ساله رو از پشتمون رد کردیم رفت نشست تو ماشین عروس./ محمد
حتی وقتی خطر هست و مامور دولت هم هست:
- میدون فردوسی پر مامور و آدم و ماشین. تو اتوبوسا پر آدم. مردا میگفتن یا حسین. زنا میگفتن میرحسین. این اتوبوس میگفت الله اکبر. اون یکی جواب میداد. چهارراه ولیعصر پر پر مامور. / بهمن
در شرایط سخت و یا برای آدمهایی که پیاده رو را هم امن ندانند ناچار پشت بام امن ترین جا ست:
- اگه بخوای یواشکی عکس بگیری باید بیخیال تظاهرات بشی و بری یه گوشه قایم شی یا بری بالا پشت بوم. / زیتون
و اگر در پشت بام هم خطر دیده شدن باشد هیچ جا پشت پنجره نمی شود. اینجا جای کسانی است که برای رفتن به خیابان در تردید اند. یا اصلا در خطر اند. در بسیاری از ویدئوهایی که خیابانی پر از زد و خورد را نشان می دهد کسی که صحنه را ضبط کرده و پیام را منتقل می کند پشت پنجره ای موضع گرفته است یا روی بالکنی پشت بامی. دولت همه جا زیر چشم مردم است. بخواهد یا نخواهد.
گاهی هم حضور در خانه و خیابان نشانه نوعی تقسیم کار است:
- مردم سرشان را از خانه هایشان بیرون آورده بودند و نگاه می کردند. داد زدیم روزنامه کاغذ بندازید پایین. انداختند و آتشهای ما شعله ور تر شد. / بانو
مفهوم «مردم در پیاده رو» معنای تام و تمام سیاست در ایران است. مردم هستند که در حاشیه باشند. قدرت حقیقی نیستند. زینتی اند. وقتی می خواهی باید به صحنه بیایند. وقتی تو نخواهی به صحنه آمدند باید سرکوب شوند. به حاشیه ای رانده شوند که جای آنها ست. اکنون نزاع بزرگ بین درآمدن از این حاشیه است با قدرتی که به جای مردم در متن مستقر شده است. داستان جنبش سبز داستان اعتراض به حاشیه دیدن مردم و خود-متن-بینی دولت است. اعتراض ها بخوبی نشان می دهد که سیاست ایرانی اکنون در پیاده رو اصلاح شده است. باید خیابان را هم اصلاح کرد. انسانی کرد. دموکراتیک کرد. پیاده رو ادامه مردم است. مردمی که اگر در حاشیه باشند هم می خواهند اطمینان داشته باشند که متن هم از آنها ست.
————————————
* این نوشته را مخلوق دوست نادیده و نویسنده وبلاگی به همین نام خواند و نظراتش به اصلاح آن کمک کرد. مخلوق یکی از بهترین راویان پیگیر تظاهرات سبزها در دو سال گذشته بوده است. در میان متن های مختلفی که در نوشتن این جستار از آن بهره برده ام متنی که با نام «سیاست قدم زدن زنانه در خیابان» در دست داشتم بیشتر از همه مورد ارجاع قرار گرفت و از نویسنده ناشناس اش (بانو) و علی علیزاده که آن را همخوان کرده بود، سپاسگزارم. این جستار را به همه راویان و شاهدان عینی تظاهرات 25 بهمن تقدیم می کنم که تاریخ یک روز مهم از جنبش سبز را ثبت کردند.
HERO